جدول جو
جدول جو

معنی خدای دانی - جستجوی لغت در جدول جو

خدای دانی
(خُ)
عمل خدای دان. خداشناسی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خدایگانی
تصویر خدایگانی
پادشاهی، مربوط به پادشاه، در علوم سیاسی سلطنتی، سمت پادشاه، شاهی، سلطنت
فرهنگ فارسی عمید
(بُ زُ فَ)
خدادان. خدای شناس. عارف. پیرو احکام خدا. (یادداشت بخط مؤلف) :
اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست
خدای دانی خلق خدای را مآزار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خُ خوا / خا)
دعا. (یادداشت بخط مؤلف). عمل خدای خوان. استغاثه:
کف نیاز به درگاه بی نیاز برآر
که کار مرد خدا جز خدای خوانی نیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
عمل خدابین. توجه بخدای. دینداری. تقوی ̍. پرهیزگاری. مقابل خودبینی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خداداد. رجوع به خداداد شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام یکی از بزرگان دربار بابر است. توضیح آنکه بابر در 25 شعبان سال 860 ه. ق. بقصد طواف مرقد امام رضا (ع) مدتی در باغ سفید بمشهد منزل گزید و بعد بباغ مختار رفت و ماه صیام را در آنجا گذراند و عید صیام را نیز در مشهد گرفت و برتق و فتق کار ضعفاء همت گذاشت ’در خلال این احوال چند نوبت میان امراء و ارکان دولت صورت مخالفت روی نمود و این معنی موجب ملال خاطر آن مهر سپهر سلطنت و استقلال گشت. گاهی بلطف وگاهی بعنف ایشان را ملامت می فرمود. لاجرم امرای عظام بصلح و صفا راضی شده از یکطرف امیر خدای داد و امیر شیرحاجی و پهلوان حسین دیوانه از جانب دیگر امیر شیخ ابوسعید و برادر امیر حسین علی و خواجه وجیه الدین سمنانی بروضه منورۀ قدوه خاندان پیغمبر آخرالزمانی درآمدند و لوازم عهد و پیمان در میان آوردند که مدت العمرنسبت بیکدیگر بد نیندیشند و در مقام خلاف و نفاق نباشند’. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 56)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
عمل خدایگان. حالت خدایگان. ریاست. بزرگی. (یادداشت بخط مؤلف) :
اگر کسی به هنر یا به فضل یا به نسب
خدایگانی یابد امیر دارد کار.
فرخی.
خدایگانی جز مر ترا همی نسزد
خدایگان جهان باش و از جهان برخور.
فرخی.
حجت مملکت بقول و بقهر
آیتی در خدایگانی دهر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خداشناسی. (آنندراج). باایمانی. درستکاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدای بینی
تصویر خدای بینی
عمل خدابین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدایگانی
تصویر خدایگانی
پادشاهی سلطنتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدا دادی
تصویر خدا دادی
منسوب به خدا داد: موهبت خدا دادی
فرهنگ لغت هوشیار
آداب شناسی، ادب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت
فرهنگ واژه مترادف متضاد